An Iranian Lesbian

An Iranian Lesbian
an iranian lesbian

۱۳۹۲ دی ۲۸, شنبه

دانلود فیلم شرایط

سلام

فیلم داستان دوتا دختر به نام‌های عاطفه( نیکول بوشهری) و شیرین( سارا کاظمی) هست. عاطفه یه دختر از خونواده‌ی مرفحه که داداشش به تازگی مواد رو ترک کرده و حالا یه مسلمون با اعتقاد شده. شیرین هم دختریه که پدر و مادرش فعال سیاسی بودن و اعدام شدن. اینا دوستای صمیمی هم دیگه هستن اما بعد یه مدت عاشق هم می‌شن

به نظر من فیلم بیشتر از این که بتونه احساسات یه همجنسگرا رو نشون بده، تونسته اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران رو نشون شده. از رذالت‌هایی که گشت ارشادی‌ها به اسم اسلام می‌کنن تا فعالیت‌های زیر زمینی بچه‌های ایرانی

اصلا به نظر من به عنوان تقریبا اولین فیلم ایرانی‌ای که به موضوع همجنسگرایی پرداخته فیلم بدی بوده. چون این دخترا کارای بد زیادی انجام می‌دادن، مثل دزدی. در صورتی که همه‌ی همجنسگراها این جوری نیستن. ولی با این حال باید بگم بعضی از جاهاش فوق العاده بود. مثلا وقتی که شیرین داشت ازدواج می‌کرد

فیلمو براتون تعریف نمی‌کنم. برین ببینین، به عنوان یه همجنسگرا( یا حتی اگه دگرجنسگرا هم هستین، دگرجنسگرا) بگین فیلم رو تایید می‌کنین یا نه. لطفا نظرتون رو به من بگین

لینک دانلود رودفایل


متن آهنگ Same love از Macklemore

سلام

به شخصه خیلی از این خواننده خوشم اومد بعد از این که این آهنگ رو ازش شنیدم. با این که خودش دگرجنسگراست ریسک از دست دادن طرفداران افراطیش رو پذیرفت و این آهنگ رو برای حمایت از همجنسگراها خوند. متن این آهنگ رو براتون گذاشتم. حتما خیلی از همجنسگراها همچین احساسی داشتن و کاملا منظور آهنگ رو درک می‌کنن

When I was in the third grade I thought that I was gay,
'Cause I could draw, my uncle was, and I kept my room straight.
I told my mom, tears rushing down my face
She's like "Ben you've loved girls since before pre-k, trippin' "
Yeah, I guess she had a point, didn't she?
Bunch of stereotypes all in my head.
I remember doing the math like, "Yeah, I'm good at little league"
A preconceived idea of what it all meant
For those that liked the same sex
Had the characteristics
The right wing conservatives think it's a decision
And you can be cured with some treatment and religion
Man-made rewiring of a predisposition
Playing God, aw nah here we go
America the brave still fears what we don't know
And God loves all his children, is somehow forgotten
But we paraphrase a book written thirty-five-hundred years ago
I don't know

And I can't change
Even if I tried
Even if I wanted to
And I can't change
Even if I tried
Even if I wanted to
My love
My love
My love
She keeps me warm
She keeps me warm
She keeps me warm
She keeps me warm

If I was gay, I would think hip-hop hates me
Have you read the YouTube comments lately?
"Man, that's gay" gets dropped on the daily
We become so numb to what we're saying
A culture founded from oppression
Yet we don't have acceptance for 'em
Call each other faggots behind the keys of a message board
A word rooted in hate, yet our genre still ignores it
Gay is synonymous with the lesser
It's the same hate that's caused wars from religion
Gender to skin color, the complexion of your pigment
The same fight that led people to walk outs and sit ins
It's human rights for everybody, there is no difference!
Live on and be yourself
When I was at church they taught me something else
If you preach hate at the service those words aren't anointed
That holy water that you soak in has been poisoned
When everyone else is more comfortable remaining voiceless
Rather than fighting for humans that have had their rights stolen
I might not be the same, but that's not important
No freedom till we're equal, damn right I support it

(I don't know)

And I can't change
Even if I tried
Even if I wanted to
My love
My love
My love
She keeps me warm
She keeps me warm
She keeps me warm
She keeps me warm

We press play, don't press pause
Progress, march on
With the veil over our eyes
We turn our back on the cause
Till the day that my uncles can be united by law
When kids are walking 'round the hallway plagued by pain in their heart
A world so hateful some would rather die than be who they are
And a certificate on paper isn't gonna solve it all
But it's a damn good place to start
No law is gonna change us
We have to change us
Whatever God you believe in
We come from the same one
Strip away the fear
Underneath it's all the same love
About time that we raised up... sex

And I can't change
Even if I tried
Even if I wanted to
And I can't change
Even if I tried
Even if I wanted to
My love
My love
My love
She keeps me warm
She keeps me warm
She keeps me warm
She keeps me warm

Love is patient
Love is kind
Love is patient
Love is kind
(not crying on Sundays)
Love is patient
(not crying on Sundays)
Love is kind
(I'm not crying on Sundays)
Love is patient
(not crying on Sundays)
Love is kind
(I'm not crying on Sundays)
Love is patient
(not crying on Sundays)
Love is kind
(I'm not crying on Sundays)
Love is patient
Love is kind

۱۳۹۲ دی ۲۱, شنبه

معجزه‌ی بی‌خدایی برای یک همجنسگرا

سلام

این مقاله که نه... مصاحبه رو از سایت همجنسگرا براتون می‌ذارم. تو لینک‌ها هست. همیشه عادت کنین تو وبلاگ نویسی حتما منبعتون رو بگین. من خودم مسلمون به دنیا اومدم اما واقعا اعتقادی ندارم. هم ترجمه‌ی قرآن رو خوندم( متن عربیش هم یه کم خوندم) هم ترجمه‌ی عهد عتیق و جدید رو. واقعا اون چیزی نبود که من می‌تونستم قبول کنم. راستش با توجه به چیزایی که تو کتب دینی اومده همجنسگرایی چیز مهملیه. البته اون تنها دلیل من برای از دست دادن اعتقادم نبود.واقعا فکر نمی‌کنم که تراجنسی باشم

خلاصه... این یه مصاحبه با شخصی به اسم مهرداد هست که اون چیزی که من فهمیدم این بود که طرف هم همجنسگراست و هم تراجنسی. سرگذشتش و دلیل برگشتن از دین رو می‌گه

همجنس گرا: میتونی در مورد زندگی گذشته ات برای من توضیح بدی؟ زمانی که دین باور بودی چه چیز تو را آزار می داد؟
مهرداد: یادم میاد کلاس اول راهنمایی بودم که یک معلم پرورشی داشتیم، آن موقع من اصلا نمی دانستم همجنس گرایی چیه یا اصلا گرایش جنسی یعنی چی، کار این آقا این بود که وارد کلاس بشه و حاضر غایت کنه و بعد شروع کنه به تعریف کردن اینکه به قول خودش "خارج" چه جای کثیفی است و مهم ترین دلیلش هم این بود که کسانی در خارج با همجنس ازدواج می کنند، اون موقع هنوز ازدواج رسمی همجنس گرایان توی اکثر کشور ها امکان نداشت منظور این آقا از ازدواج یک واژه به فکر خودش آبرو مند به جای سکس بود. به هر حال چیزی که می خواستم بگم اینه که من اون موقع احتمالا حالت هایی داشتم که این آقا حدس زده بود که من همجنس گرا هستم احتمالا برای همین به من میگفت که محکم صحبت کن، یا این جور لباس بپوش، این آقا کاملا مذهبی بود توکل به خدا تکیه کلامش بود. در مورد قرآن به ما موضوع میداد که درباره اش مطلب بنویسیم. همیشه هم باید مطمئن میشد که من تکلیف تحقیق قرآنی ام را خوب انجام دادم. ما هم که اون زمان می دانستیم که اینها دوست دارند ما چی بنویسیم ما هم اون چیزهایی که اینها دوست داشتند را می نوشتیم و سر کلاس تحویل می دادیم. الان که فکر می کنم می بینم قبل از اینکه حتی خودم بدانم همجنس گرایی چیست و من همجنس گرا هستم قربانی دید مذهب به همجنس گرایی بودم، این آقا سعی داشت با تعالیم اسلامی من را یک مرد مورد نظر اسلام بکنه. اینها به من فشار وارد می کرد، من هر چه او می خواست می نوشتم و هرچه او می خواست می گفتم ولی اینها برایش رضایت بخش نبود، صدای من همیشه زنانه بود و شاید این مانند میخی بود بر مغز دینی این فرد. 
بعد ها توی کتاب دینی می خوندیم که نوشته بود لواط از گناهان کبیره است، البته من آن زمان کشش جنسی به کسی نداشتم. رادیو و تلویزون هم هرگاه یکی از کشور های متمدن ازدواج یا شراکت مدنی همجنس گرایان را قانونی می کرد در اخبار با جملات رکیک این کار و تصمیم را بد نشان می دادند و بعضی وقت ها میزگرد تلویزیونی می گذاشتند و اینها را به عنوان سقوط فرهنگ غرب نشان می دادند. 
سبک زندگی من همیشه بر خلاف آموزه های دینی و سیاست های اجتماعی حکومت دینی ایران بود. من دوست داشتم با عروسک باربی بازی کنم و خانه عروسکی درست کنم و نقاشی از اسب ها بکشم. دوست داشتم موهایم را جوری درست کنم که به نظرم قشنگ بود، دوست داشتم لباس هایی را بپوشم که دوست داشتم، از مسجد نفرت داشتم، از رفتار و گفتار و لباس پوشیدن و قیافه کسانی که مسجد می رفتند نفرت داشتم. اینها دائم از خدا صحبت می کردند، دائم آیه و سوره هایی را می خواندن که می گفتند از همه علوم در اینها هست ولی من هیچ وقت ندیدم اینها چیزی درست کنند که من مایل باشم آن چیز را بخرم و استفاده کنم و داشته باشم. 
به مرور هویت جنسی من شکل می گرفت و متوجه می شدم که مردان برای من جذابیت دارند، زنان و زنانگی برای من بسیار دوست داشتنی بود ولی اینها اصلا برای من جذابیت جنسی و رمانتیک نداشت، همیشه در تخیل خودم را تصور می کردم که با یک مرد در یک خانه زندگی می کنم و با هم یک زوج هستیم و همدیگر را دوست داریم. تصور اینکه با یک زن هر چه قدر هم که به عنوان یک انسان دوستش داشته باشم زندگی کنم برایم مثل این بود که بخواهم با مادرم یا پدرم یا خواهر و برادرم ازدواج کنم، من نه گرایش جنسی به زن داشتم نه زن برای من شریک عاطفی و رمانتیک بود. 
همجنس گرا: خب دقیقا چی اذیتت می کرد، اون موقع احساس بدی داشتی؟
مهرداد: آره، ناراحت بودم، می دونستم که نمیشه مانند بقیه افراد که در مورد احساساتشون حرف می زنند راحت صحبت کنم، اونها درباره این حرف می زنند که در آینده میخواهند چه زندگی داشته باشند و چه کار کنند ، ولی من آزادی بیان عقایدم را نداشتم چون در یک حکومت دینی ما هیچ حقی نداریم جز اینکه مطابق دین رفتار کنیم، ما باید اون چیز هایی را دوست داشته باشیم که دین برای ما تعیین کرده، مثلا مرد نمی تونه طلا دوست داشته باشه، طلا را باید زن دوست داشته باشه، مرد باید ورزش تیر اندازی و شنا دوست داشته باشه که در قرآن سفارش شده. مرد باید سکس با زدن دوست باشه. اگر هم زن باشی باید طلا دوست داشته باشی، اگر بگی من دستبند طلا دوست ندارم و دوست دارم برم در مسابقه موتور سواری شرکت کنم یک دسته از دین داران جلوت صف می کشند و نه نه و آخ و آخ و جیز جیز می کنند. 
اینها روی دوش من یک فشار بود، احساس می کردم دارم زیر این فشار ها خرد میشم، از طرفی به عنوان یک همجنس گرا می دیدم که دین هیچ راهی که مورد قبول من باشه جلوی روی من نمی گذاره، دین برای همه چیز یک را حلی میگه، مثل اینکه من به کسی که میخ در پایش رفته بگم که دوست من کمی استراحت کن تا پات خوب بشه، این مسخره است، راه حل چیزی است که دوای درد باشه نه اینه صد درد جدید به آدم اضافه کنه. 
من حتی می دیدم که در بهشت هم این خدا برای من چیزی در نظر نگرفته، بهشت انگار برای مرد های دگرجنس گرا درست شده. من نه رود خانه شراب دوست دارم و نه حوریان بهشتی و نه دیدن پیامبر اسلام در بهشت را. اینها برای من مسخره و نفرت انگیز بود. 
هر وقت که ما همجنس گراها می خوایم از چیز هایی که دوست داریم صحبت کنیم از اینکه دوست داریم چه جور زندگی داشته باشیم و هر وقت که برای بدست آوردن چیز هایی که دوست داریم تلاش می کنیم دین را توی سر ما می کوبند که توی قرآن این آمده و توی انجیل این آمده و توی تورات این آمده پس این کار بد است و حق نداری این طور زندگی بکنی. همه این کتاب ها هم از روی هم کپی شده. از بچگی در گوش ما می خوندند که تو مسلمان هستی، اون موقع که نمی دونستیم اسلام و مسلمون یعنی چی، بعد هم که بزرگتر میشیم می گویند که حالا که مسلمان هستی باید این کارهایی را که خدا فرمان داده انجام بدی. من این کارها را دوست نداشتم، خدا میگه که نباید بگذارید زنان بی حجاب باشند، خدا میگه که نباید بگذارید کسی مشروب بخوره، خدا میگه که کسی که توی ماه رمضان روزه نگیره را باید شلاق بزنید، خدا میگیه که همجنس گرایان حق زندگی کردن به روشی که مایل هستند را ندارند، من از این حرف ها نفرت داشتم، مهم تر از همه برای من این بود که حرف های این خدا را مبنای زیر فشار قرار دادن و حمله به من همجنس گرا کرده بودند. اینها من را ناراحت می کرد. 
هرچه بزرگتر می شدم و اطلاعات بیشتری می گرفتم و با دنیا بیشتر آشنا می شدم حرف هایی که قبلا هرگز در مورد آن فکر نکرده بودم برای من تبدیل به سوال میشد، جواب این سوال ها در دین از خود سوال اصلی سوال برانگیز تر و غیر قابل قبول تر بود. کم کم در مورد چیز هایی که با تلقین وارد مغز من کرده بودند فکر می کردم. اینها باعث شد که خیلی به خوندن قرآن علاقه مند بشم، یادمه دانشجو که بودم بعضی وقت ها صبح تا شب قرآن و تفسیر قرآن و ترجمه قرآن می خوندم، یک واژه نامه عربی به انگلیسی هم داشتم چون انگلیسیم خوب بود، می خواستم ببیم این چیز هایی که توی ترجمه قرآن نوشتند درسته یا نه. هر چه بیشتر قرآن خوندم بیشتر با ماهیت دین اسلام آشنا شدم، دلایلی که قبلا برای اثبات خدا توی مغز ما کرده بودند نه تنها خدا را اثبات نمی کرد که بعضی وقت ها همین دلایلی بودند که خدا وجود نداره. 
کم کم باور هایی که توی مغزم کرده بودند را بیرون آوردم، مثل وقتی که آدم در یک چاله لجن افتاده باشه و بیرون بیاد، وقتی که دوش بگیره و صورتش را پاک کنه میتونه چشم ها را قشنگ باز کنه و ببینه چه خبره، من هم وقتی چشم ها را باز کردم دیدم که اگر به کسی روی زمین بشه گفت فاسد این دین داران هستند، اینها از هیچ کار ظالمانه ای بر علیه همجنس گرایان خودشون را منع نمی کنند به هر روشی متوصل می شوند که دین و باور خودشان را به دیگران تلقین کنند، دیدم که اینها به عنوان یک نوجوان همجنس گرا چقدر من را تحقیر کردند و چقدر باعث شدند احساس بد داشته باشم. در صورتی که خودشان هستند که باید پاسخگو باشند، اینها باید جواب بدند که حاصل این دین در طول هزاران سال چه بوده. به من می گفتند که همجنس گرا انگل جامعه است در حالی که در تمام آن سالها همجنس گرایان زیادی در دنیا بودند که در زمینه های مختلف علمی و فرهنگی و اقتصادی و هنری موفق می شدند ولی اینها ندیده گرفته میشد در حالی که خود اینهایی که ما را تحقیر می کردند هیچ هنری از خودشون نداشتند و هیچ کار مثبتی نکردند، ولی کارهای منفی تا دلتون بخواد، هر ظلمی که خواستند کردند. 
اینها یک داستانی دارند که یکی از پیامبرانشون میره و همه بت های شهر را میشکنه و تبر را میندازه کنار بت بزرگ شهر، بعد مردم میان این رو میگیرن و این میگه که بت بزرگ اینها را شکسته برین از اون بپرسین، مردم هم میگن که بت که نمی تونه چیزی را بشکنه و نمیتونه حرف بزنه، بعد این میگه که شما چطور چیزی را می پرستید که نمیتونه از خودش دفاع کنه و حتی خودش را از بد نامی نجات بده. حالا این خدای آسمانی اینها که میبینه به اسم اون این همه ظلم میشه اگر واقعا وجود داشت نباید یک آه و ناله ای سر می داد؟ آیا این همه ظلم و فساد از شکستن بت ها وانداهتن تقصیر به دیگری بد تر نیست، پس این چه خدایی است که نمیتونه از نام خودش محافظت کنه. اینها داستان ها و آموزه های اخلاقی خودشون را هم قبول ندارند. 
من هم به تدریج فکر کردم و دیدم که این نام مسلمان برازنده من نیست، دیدم اون تلقین ها با مطالعه قران از ذهن من پاک شده. این پاکی به من احساس خوبی داد، دیگر حرف کسانی که با استناد به دین سعی در تغییر دادن من داشتند برای من ارزشی نداشت، مثل برده ای بودم که زنجیز ها را پاره کرده و آزاد نفس می کشه. 
همجنس گرا: حالا این تغییری که در دیگاهت پیدا شد چه تاثیری روی زندگیت داشت؟
مهرداد: الان ارزش خودم را بهتر می فهمم، الان زندگیم را مال خودم میدونم و اجازه نمی دم کسی زندگیم را ازم بگیره. بهتر روی کارهام و زندگیم تمرکز می کنم، اعصابم راحت تر شده دیگه اون درگیری ها و تضاد های فکری را ندارم. اگر واقعا در دنیا معجزه ای باشه برای من این بود که دست از این خرافات کشیدم و به معنی واقعی زنده و بالنده شدم.


دل کشیده

سلام

دیروز داشتم کتابای دبیرستانمو نگاه می‌کردم. تجدید خاطره و... بله! خیلی حس خوبی بود. اینو تو کتاب عربی پیدا کردم. ( وای که چقدر از این درس بدم میومد و میاد.) چقدر من خوش خیال بودم واقعا

راستش اگه پست درباره‌ی من رو خونده باشین می‌دونین که من از یکی خوشم میومده اما به خاطر یکی از دوستام و صد البته خجالت خودم حتی باهاش حرف هم نتونستم بزنم. پشیمونم. شاید اونم مثه من بود

می‌دونم الآن کجاست. آدرس خونش رو هم از دوران راهنمایی می‌دونستم. تو فیسبوکمم هست. حتی شمارش رو هم از اون دوستم گرفتم. اما خوب چی کار کنم؟ بهش اس بدم بگم:« یارو! من همونم که یه روز...»؟

بدفهمی‌هایی پیرامون همجنسگرایی زنان

سلام

قبلا همون طور که گفتم یه وبلاگ داشتم. خیلی‌ها برام یه نظرایی می‌ذاشتن و یه سوالایی می‌پرسیدن که کاملا مشخص بود نمی‌تونن همجنسگرایی زنان رو درک کنن. یکی از همینا خودش یه دوجنسگرا بود و رابطه‌ با همجنس خودش رو تجربه کرده بود اما نمی‌تونست همجنس‌گرایی زنان رو درک کنه. خوب این مقاله‌ای که از سایت ایرکو می‌ذارم برای این جور آدماست. اگه اینو کامل بخونین احتمالا دیگه مشکلی نخواهید داشت. اگه بازم درکش نکردین من در خدمتم تا به هر سوالی جواب بدم

 فهم شیوه‌های زیستی و گونه‌های بودگی به‌جز دگرجنسگرایی و نقش‌های زیستی مرسوم در دایره‌ی هنجارهای دگرجنسگرایانه دشوار به نظر می‌رسد. یکی از دلیل‌های این دشواری، حضور این گونه‌ها در زیر پوست جامعه و حضور پنهانی آن‌ها است. آن‌چه قابل تصور نباشد و یا در تجربه‌ی روزانه‌ی ما حضور آشکار نداشته باشد، دور از ذهن می‌نماید و درک آن هم دشوارتر می‌شود. این دشواری و نبود ذهنیت و تصویر، ترس از شیوه‌های کم‌تر-شناخته­شده و پنهان‌مانده‌ی زیستی را دامن می‌زند. حال اگر این شیوه‌های زیستی و گونه‌های حضور، فاصله‌ی بیشتری از شیوه‌ی زیست دگرجنس‌خواهانه‌ی بر پایه‌ی نقش‌پذیری‌های دوتایی زن / مرد داشته باشند، درک و پذیرش آن‌ها هم دشوارتر می‌شود. از سوی دیگر، پدرسالاری و مردستایی درونی‌شده در زیرساخت‌های جامعه بر این ترس و عدم پذیرش افراد اجتماع می‌افزاید. در این میان بدفهمی‌ها و سوءتفاهم‌ها گسترش می‌یابند بدون آن‌که جایگزین آگاهانه و به دور از تعصب این بدفهمی‌ها مجال حضور یابد.
حضور در زیست زنانه‌ی همجنسگرایانه حتا برای خود افرادی که در این زیست هستند هم ایجاد بدفهمی می‌تواند بکند و همیشه امکان ورود به کلیشه‌های هنجارهای دگرجنسگرایانه‌ی مردسالار وجود دارد حتا بیم آن می‌رود تا همجنسگرایی هم به دالان هترونرماتیو فرو رود. برای افراد خارج از این زیست، به‌ویژه افرادی با زیست دگرجنسگرایانه، تصور همجنسگرایی زنان دشوارتر از فهم همجنسگرایی مردان است. باید توجه داشت که درک و قدرت تصور این نوع زیست با پذیرش آن، دو مقوله‌ی متفاوت هستند. این بدفهمی تا به آن‌جا پیش می‌رود که اغلب می‌توان از مردان همجنسگرا هم شنید که آن‌ها قادر به تصور دنیای همجنس‌خواهی زنان نیستند. این‌گونه است که زنان همجنسگرا نه‌تنها از حقوق خود برخوردار نمی‌شوند بلکه مشروعیت وجودی هم از ایشان گرفته می‌شود.
چرایی این بدفهمی و دشواری تصور آن، می‌تواند گونه‌گون باشد ولی نکته‌ی مهم این است که این دشواری‌ها به هر دلیل که باشند، افراد حاضر در این زیست را از کلیت جامعه‌ی انسانی دورتر و دورتر می‌کنند و امکان هم‌زیستی برای ایشان سخت‌تر می‌شود مگر این‌که قاعده‌های رایج جامعه‌ی اکثریت دگرجنسگرای حاضر در نقش‌های دوتایی زنانه / مردانه را بپذیرند و از این طریق به زیست و حضور حود مشروعیت بخشند. این راهکار خود حفره‌ی خطرناکی است که می‌تواند قدرت مردسالاری را گسترش دهد و حتا از دگرگونی منتهی بر برابری‌خواهی در جامعه‌ی دگرجنسگرا هم بکاهد.
با بررسی ابهام‌ها پیرامون این زیست و با توجه به بدفهمی‌های رایج و غالب، علاوه‌بر آغاز راهی برای درک هرچه بیشتر زیست همجنس‌خواهان زن، می‌توان به کاستی‌ها و ترس‌های جامعه‌ی هترونرماتیو پی برد. با تحلیل این کاستی‌ها و با درک ضرورت تغییر، دست‌یابی به جامعه‌ای انسانی و برابر ممکن می‌شود. از سوی دیگر، درک این بدفهمی‌ها یاری‌دهنده‌ی جامعه‌ی اقلیت‌های جنسی هم خواهد بود نخست از این طریق که آن‌ها می‌توانند در مسیر آگاهی‌رسانی، ابهام‌ها را کاهش دهند و به آگاهی جنسی عمومی بیافزایند و درنهایت با آگاهی از بدفهمی‌های رایج، از فرو غلطیدن به هنجارهای سنتی جامعه‌ی هترونرماتیو جلوگیری کنند.
یکی از پرسش‌هایی که از افراد حاضر در همجنس‌خواهی زنانه می‌شود این است که «شما چگونه با هم سکس دارید؟» یا به شکلی دیگر این‌گونه پرسیده می‌شود که «تو مفعولی یا فاعل؟» این پرسش‌ها و نمونه‌های دیگری از این دست، پیش از این‌که ‌از کنجکاوی برخیزند، از عدم تصور آمیزشی جدای از دخول و بدون حضور آلت جنسی مردانه و از سویی عدم درک ارتباط دو شخص خارج از شکل فاعل و مفعول مطلق ناشی می‌شوند. این تصور جدای از هرچیز به ذهنیت غالبی بر می‌گردد که فرهنگ مردسالار و نوع زیست دگرجنس‌خواهانه بر آن دامن زده است. این تبلیغ در حالی است که درصد بالایی از زنانی که دارای تجربه‌ی دخول بوده‌اند، تجربه‌ی ارضای جنسی را در دخول تجربه نکرده‌اند با این‌وجود تبلیغات بر پایه‌ی ترویج دگرجنسگرایی به‌عنوان گرایش هنجارین، بهترین راه آمیزش را میان مرد و زن در نقش‌پذیری سنتی آن و از طریق دخول آلت مردانه در واژن تصویر کرده‌اند و این در حالی است که دگرجنسگرایان هم در حال حاضر صرفن به این شیوه‌ی آمیزش بسنده نمی‌کنند. لازم به ذکر است که تنها عضوی که در بدن آدمی طبق تحقیقات علمی تا کنون، صرفن برای لذت وجود دارد و هیچ نقش تعیین‌کننده‌ای در تولید مثل ندارد، کلیتوریس در زنان است و از سویی بیشترین لذت جنسی میان دو زن دانسته شده است.
 گروهی از مردان دگرجنسگرا بر این تصور اشتباه هستند که آمیزش و معاشقه‌ی دو زن، مقدمه‌ای بر ارتباط این زنان با یک مرد است. ایشان این نوع رابطه را جدی نمی‌گیرند و آن را برای ایجاد جاذبه‌ی بیشتر برای مردان دگرجنس‌خواه می‌دانند. این اشتباه محاسباتی در میان برخی از افراد حاضر در زیست دگرجنس‌خواهانه بیش از هر چیز از سوی فیلم‌های پورنوگرافی دامن زده شده است. حتا می‌توان بسیاری از فیلم‌ها و تولیدهای تصویری با موضوع همجنس‌خواهانه‌ی زنان را برای جذب دگرجنس‌خواهان مرد و فتح این بازار برای این افراد برشمرد. صنعت پورنوگرافی و رسانه‌های تصویری، موجب شده‌اند تا عرصه‌ی همجنس‌خواهی زنان، به‌اشتباه فرصتی برای بخت‌آزمایی این دسته از افراد اجتماع قرار بگیرد. حال که دسته‌ای از افراد اجتماع که می‌توانستند به‌عنوان مشتری سکس یا تولیدهای تصویری باشند، خارج از مناسبات مرسوم قرار دارند، صنعت سکس و سرمایه‌داری به گونه‌ای دیگر آن‌ها را وارد این عرصه می‌کند.
 سید محمدحسین فضل‌الله چون بسیاری از فقهای اسلامی معتقد است که زن دارای لذت جنسی نیست و حضور او برای لذت بخشیدن به مرد است.[۱] این تصور که زنان اصولن لذت جنسی را تجربه نمی‌کنند و تصور دیگر بر این پایه که ایشان هیچ‌گاه چون مردان به مرحله‌ی انزال نمی‌رسند چراکه منی صرفن در بدن مردان تولید می‌شود، یکی از عواملی است که موجب می‌شود تا مردها به‌ویژه در جوامع سنتی، از بیان این ایده ابایی نداشته باشند که زنان لذت جنسی ندارند چه برسد به این‌که حضور آن‌ها در یک رابطه‌ی آمیزشی با هم جدی گرفته شود و یا مشروعیت یابد. در واقع فرهنگ مبتنی‌بر خواسته‌ها، نیازها و زیست‌شناختی بدن مرد و از سویی تببین مسایل دیگر بر پایه‌ی زیست مردان در چارچوب‌های دگرجنس‌خواهی و نقش‌پذیری مبتنی‌بر زیست‌شناسی، جایی برای بروز و گسترش گونه­های دیگر زیستی نمی‌گذارد و مایل نیست قدرت به‌دست‌آمده به گروه‌های زیستی دیگر واگذار شود بنابراین تبعیض را از بدن و از نیازهای پایه‌ای آغاز می‌کند.
 یکی از ترس‌های رایج پیرامون همجنس‌خواهی زنان، از دست رفتن قدرت نفوظ، کنترل و مالکیت بر این گروه از طریق جامعه‌ی مردسالار است. در این زیست دیگر زنان رقیب ِهم نیستند، برای جذب و اغوای مردان از یکدیگر پیشی نمی‌گیرند، معیارهای جذابیت در دگرجنسگرایی مردان را رعایت نمی‌کنند و این‌همه یکی از مهم‌ترین اهرم‌های جامعه‌ی هترونرماتیو را ناکارآمد می‌کند. با حضور این زیست است که رفته‌رفته زیست دگرجنس‌خواهانه هم تغییر می‌کند و به یک تعامل و برهم‌جوشی انسانی‌تر می‌رسد چراکه دیگر مردان یکه‌تاز میدان نیستند و ایشان خود را و حضور و عرصه‌ی عمل خود را در معرض خطر می‌یابند. این تغییر، زمانی صورت خواهد گرفت که جامعه‌ی هترونرماتیو از هراس از دست دادن جایگاه گذر کند. زمانی که این گذر صورت گیرد، تمامی جامعه در جایگاهی انسانی‌تر به زیست مسالمت‌آمیزتری خواهند رسید.
یکی از خلط های رایج حتا در میان خود افراد زیسته در دایره‌ی همجنس‌خواهی زنان، مخلوط کردن مبحث گرایش جنسی و هویت جنسیتی است. تصور غلط ولی رایج به‌طور عمده این است که همجنس‌خواهان عمومن به جنس مخالف در دوتایی زن / مرد نزدیک‌تر هستند، نقش‌پذیری‌های جنس مخالف را دارند و مایل هستند تا به جنس مخالف خود شبیه باشند و اصولن فرقی میان یک زن همچنسگرا با یک مرد دگرجنسگرا وجود ندارد. این تصور، حتا اگر همجنسگرایی را بپذیرد، زنان را طبق نقش‌پذیری‌های کلیشه‌ای تقسیم‌بندی می‌کند و همجنسگرایان زن را هم طبق همین کلیشه‌ها می‌خواهد. درواقع این نوع تفکر ناشی از واکنش ناخودآگاه هترونرماتیوی به حضور گونه‌های دیگر زیستی از جمله گرایش همجنس‌خواهانه در جامعه‌ی انسانی است. این واکنش به‌جای این‌که این نوع از گرایش را به‌عنوان گونه‌ی متفاوتی از گرایش جنسی بداند، تلاش دارد تا لباس دگرجنس‌خواهانه را به تنش بپوشاند و نقش‌های سنتی را در آن بازتولید کند.
 جامعه‌ی بی‌تجربه‌ی اقلیت‌های جنسی هم یا به‌دلیل مشروعیت گرفتن یا به‌دلیل نبود تجربه‌ی زیستی به‌مثابه انسان شهروند اجتماعی، استعداد تمایل به این شیوه‌ی زیستی را دارد. باید توجه داشت که حتا زیست دگرجنس‌خواهانه هم در مسیر برابری‌طلبی و تغییر زندگی بشر، در حال دگرگونی و بازیابی دوباره است حال اگر گونه‌های هم‌زیستی دیگر چون همجنسگرایی بخواهند در قالب هنجارهای از-کار-افتاده‌ی پیشین ظاهر شوند، در ساختارهای پوسیده در رابطه‌های مبتنی‌بر قدرت قرار می‌گیرند حال آن‌که زیست همجنسگرایانه این قابلیت را دارد تا بتواند الگوهای زیستی گونه‌گونی را به جامعه‌ی انسانی بشناساند و از سوی دیگر تلاش بیشتری در جهت ساختن زیست برابر انجام دهد.
یکی از پرسش‌های معمول دیگر از همجنس‌خواهان به‌ویژه همجنسخواهان زن این است که «کدام‌تان مرد هستید؟» یا این تصور، تصوری معمول است که یک زوج همجنسگرا با یک زوج در قالب سنتی دگرجنس‌خواهانه مقایسه شود و تلاش شود تا نقش‌پذیری‌های مرسوم در زیست زوج‌های سنتی در آن‌ها کشف و بازیابی شوند. این مساله آن‌جا شدت می‌یابد که شریک جنسی فرد در یک رابطه‌ی همجنس‌خواهانه شریک دیگر را به پیروی از هنجارهای جامعه‌ی دگرجنسگرا وا می‌دارد یا از شکستن مرزهای مرسوم باز می‌دارد. در واقع ذهن عادت‌داده‌شده به یک گونه‌ی محتوم زیستی که اعتبار زیستی خود را بر پایه‌ی دوتایی‌های رنگ‌باخته دیری است از دست داده است، نمی‌تواند یا نمی‌خواهد به مواردی فرای قالب متصور خود فکر کند و نه‌تنها این گونه‌ها را در زیست‌های دیگر متصور شود بلکه تلاش خود را برای به‌کارگیری نمونه‌های انسانی‌تر در زیست خود نیز به کار گیرد.
در قرآن، کتاب مقدس مسلمانان سوره‌ی بقره، آیه­ی ۲۲۳ را می‌توان سراغ گرفت که خطاب به مردان می‌گوید «زنان شما کشتزار شما هستند پس از هرجا [هر وقت] که خواهید به کشتزار خود [در] آیید و آن‌ها را براى خودتان مقدم دارید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد و مومنان را [به این دیدار] مژده ده.»[۲] این دید صرفن در اسلام وجود ندارد و می‌توان آن را در دین‌های دیگر و نهله‌های اندیشگانی گوناگون سراغ گرفت اگرچه این تفکر به‌صورت سیستماتیک در جامعه‌های مسلمان گسترش یافته و مورد استفاده قرار کرفته است ولی نمی‌توان آن را ویژه‌ی اسلام قلمداد کرد. این دیدگاه نه‌تنها زن را موجودیتی به‌واسطه‌ی خلقت و حضور مرد می‌داند، بلکه زن را موجودی ایستا و متفعل قلمداد می‌کند. از سوی دیگر، زن ملک، جولان‌گاه و وسیله‌ی تمتع مرد تلقی می‌شود و همین‌طور وظیفه‌ی عمده‌ی زن، تولید مثل و پذیرش نقش‌هایی چون همسر، مادر، دختر و خواهر است گویی زن همواره قرار است تا به‌واسطه‌ی حضور یک مرد تعریف شود و هویت یابد. حال همجنس‌خواهی زنان با ترک بسیاری از این نقش‌پذیری‌ها و انصراف از پذیرش نقش تولید مثلی، دست کم در حوزه‌ی متصرف از سوی نقش‌های سنتی، دیگر نه به‌واسطه‌ی مرد بلکه قائم به حضوری وابسته به فردیت مستقل، دوام و ثبات می‌یابد. این مساله به‌روشنی جامعه‌ی پدرسالار سنتی را که به‌واسطه‌ی سلطه‌ی مردانه حضور و قوام یافته است، مورد تهاجم قرار می‌دهد. حال تصور کنید، فرهنگی که زن را به‌عنوان جنس دوم می‌داند، چگونه می‌تواند از یک‌سو مردان خارج از دایره‌ی دگرجنس‌خواهی مردانه را بپذیرد و از سوی دیگر، به زنان اختیار خروج از این دایره را بدهد. باید توجه داشت که این تصور اشتباهی است که این نوع تفکر را صرفن متعلق به اسلام و یا جامعه‌های موسوم به جوامع جهان سوم قلمداد شود.
مساله‌ی دیگر مورد هراس برای جامعه‌ی پدرسالار، خروج زن‌ها به‌واسطه‌ی ورود به گونه‌های دیگر زیستی است. درواقع این هراس از خروج زنان از دایره‌ی تسلط مردانه ناشی می‌شود. برای نمونه اگر در یک جامعه‌ی سنتی، زن در حوزه‌ی اقتصادی، امنیتی، عاطفی و از این قبیل وابسته به مردهای اطراف خود با نقش‌پذیری‌های متفاوت بود، با حضور دو زن در کنار یکدیگر، نموظ دیگری از زیست به وجود می‌آید که برای بقای خود لزومی به ماندن در دایره‌ی قدرت و تسلط مردانه ندارد. از سوی دیگر، زیست همجنس‌خواهانه‌ی زن به معنی خروج قسمتی از زنان از حیطه‌ی انتخاب مردان، از دامنه‌ی بازار سکس و نوع خاصی از نفوظ مذهب و قدرت در میان جامعه است. علاوه بر این‌ها، اقتصاد مبتنی بر پایه‌ی دوتایی‌های محتوم زنانه / مردانه هم امنیت حضور و توسعه‌ی اقتصادی خود را در خطر می‌یابد. تمام این موارد، قوای پیوسته‌ای را بسیج می‌کند تا به‌واسطه‌ی منافع مشترک، به مقابله با هر زیستی خارج از دایره‌ی سلطه‌ی هترونرماتیو بپردازند که از آن جمله می‌توان به همجنسگرایی اشاره کرد.
تصور غالب به‌ویژه در مردان این است که فرد لزبین به‌واسطه‌ی گرایش جنسی خود از مردها متنفر است یا با رویکردی دیگر، لزبین‌ها به دلیل تنفر خود از مردها ست که چونین گرایشی دارند. این دید تا به آن‌جاست که این شبهه را در گروهی از لزبین‌ها ایجاد کرده است که اگر لزبین هستند قرار نیست تا مردها روابط خوب و دوستانه داشته باشند. از سوی دیگر، بارها ممکن است از سوی افراد زیادی از یک لزبین پرسیده شود که «آیا در کودکی توسط یک مرد خشونت جنسی دیده است؟»، «آیا پدری بداخلاق یا نامهربان و یا ضعیف داشته است؟» و یا «در جوانی شکست عشقی از یک مرد خورده است؟» تمام این پرسش‌ها بر پایه‌ی پیش‌فرضی است که طبق آن، همجنسگرایی زنان را مرتبط به میزان فاصله‌گیری آن‌ها از مردان می‌داند. درواقع آن‌چه در این استدلال‌ها مورد تاکید قرار می‌گیرد، عدم پذیرش همجنسگرایی زنان به‌عنوان یک گرایش مستقل است بلکه آن‌چه مورد توجه است یافتن کمبود رابطه‌ی فرد با دایره‌ی حضور مردانه است.
 در همین راستا پرسش‌هایی چون «مگر تو تا حالا تجربه‌ی عشق و سکس با مرد را داشته‌ای که می‌گویی مایل نیستم؟» پرسش‌های قابل تاملی هستند که بر پیش‌فرض بیشتر افراد اجتماع بر طبیعی بودن دگرحنسگرایی و تنها گرایش قابل قبول تاکید می‌کنند. در واقع تمامی این پرسش‌ها از آن‌جا سرچشمه می‌گیرد که فرد پرسش‌کننده بر این باور یا دست کم تصور است که حتمن اشکالی در کار بوده است یا کمبودی وجود داشته است که شخص به جنس موافق گرایش پیدا کرده است. حتا اگر در بهترین حالت ممکن فرد گرایش به همجنس زن را بپذیرد، باز هم پرسش‌هایی به دنبال می‌آیند که نشان از تسلط کلیشه‌های دگرجنسگرایانه در ذهن او دارند. تنها نتیجه‌ی مثبت شکسته شدن این کلیشه‌ها، مشروعیت پیدا کردن گونه‌های دیگر زیستی و اعطای حق به آن‌ها نیست بلکه رهایی از این کلیشه‌ها امید زیست در جامعه‌ی آزادتر و برابرتر را برای همه‌ی انسان‌های اجتماع به‌ویژه خود دگرجنسگرایان را در پی دارد.

۱۳۹۲ دی ۱۸, چهارشنبه

دل کشیده

...تو زندگیم چند تا کار هست که باعث می‌شه از دنیای خودم دور شم
یکی شون نقاشی کشیدنه. نقاش حرفه‌ایی نیستم. تا حالا هم کلاس نقاشی نرفتم اما خیلی خیلی نقاشی کشیدن رو دوست دارم. اینو وقتی مثلا قرار بود فیزیک بخونم کشیدم :دی( من به چه امیدی رفتم پزشکی وقتی هر شب هالیدی می‌خونم؟). یه جورایی حس و حال خودمه

درباره‌ی من

سلام

من قبلا تو بلاگفا یه وب داشتم اما به دستور مراجع قانونی پاکش کردن. توش کلی مطلب نوشته بودم و کلی از این طرف و اون   طرف مقاله... خلاصه بگم، وقتی که پاکش کردن خیلی خیلی دلم سوخت. تو وبلاگم یه پست گذاشته بودم و درباره‌ی خودم گفته
بودم. الآن هم بازم از خودم می‌گم

خوب، من از بچگی حس کرده بودم که از دخترا خوشم میاد. اما جور خاصی نبود. تا این که کم کم حس کردم داره شدیدتر می‌شه. حدودا ده سالم بود که برای اولین بار با لغت همجنسباز آشنا شدم. یکی از فامیلامون داشت درباره‌ی یکی از پسرای فامیل می‌گفت. می‌گفت طرف گی هست. منم که تا اون موقع همچین لغتی رو نشنیده بودم پرسیدم که یعنی چی؟

اونم بهم گفت که یعنی همجنسباز. نکته‌ی بد این جا بود که طرف هر چی از دهنش در میومد نثار این پسر بخت برگشته کرد. حرفایی مثه اواخواهر و بی‌خایه. با انزجار ازش صحبت می‌کرد و من برای اولین بار، وقتی که فقط 10 سالم بود فهمیدم که مردم از امثال من بدشون میاد

از همون سن کم دست به کار شدم که خودمو تغییر بدم. هر پسری که تو خیابون می‌دیدم به خودم تلقین می‌کردم که عاشقشم. اما آدم که سر خودشو نمی‌تونه شیره بماله. سعی کردم عاشق بازیگرای پسر شم.( کاری که دخترای هم سن من خیلی انجام می‌دادن.) اما نشد. حتی سعی کردم عاشق یکی از پسرای فامیل شم

بالاخره به این نتیجه رسیدم که نمی‌تونم به یه پسر به چشم همسر آینده یا پارتنر نگاه کنم. شاید یه واکنش دفاعی بود. شاید فقط مغزم بهم دستور این کار رو داد. باری به هر جهت، من به آدم حساسیت پیدا کردم. یعنی وقتی یکی بهم دست می‌زد به خودم تلقین می‌کردم که بدم اومده. حتی اگه یکی بقلم می‌کرد جیغ می‌زدم. هنوز هم که هنوزه همین جوریم. برام مثه یه عادت شده که بقیه رو از خودم دور کنم

اول راهنمایی بودم که از یکی از هم سرویسی‌هام خوشم اومد. مثه همه‌ی علاقه‌مندی‌هایی که تو فیلماست، با تنفر شروع شد. دختره اصلا بقیه رو آدم حساب نمی‌کرد آخه! اما دله دیگه، یهو به خودم اومدم دیدم با این که دوازده سالمه عاشق شدم! هنوزم بهترین خاطراتم روزایی هست که سرویسمون دیر میومد و من و اون زیر بارون کنار هم می‌نشستیم. روزایی که فقط خودم و خودش تو سرویس بودیم و اون زیر لب آواز می‌خوند. روزایی که مثه بچه‌ها سر این که کی جلو بشینه دعوا می‌کردیم و آخرش من تسلیم نگاه قاطعش می‌شدم و می‌رفتم جلو

سال دیگه اون تو مدرسه‌مون نبود. منم تمام راهنمایی رو بدون این که از کس دیگه‌ای خوشم بیاد سپری کردم. گذشت و رفتم دبیرستان. دوباره دیدمش. اما متوجه شدم که یکی از همکلاسیام ازش خوشش میاد. هر چند می‌دونستم که اون رو اون جوری که من دوست دارم، دوست نداره. آخه دوست پسر داشت

اما احساس عذاب وجدان ولم نمی‌کرد. واسه همین فاصله‌ام رو باهاش رعایت کردم. چند ماه گذشت و من حس کردم که وقتشه به مامانم بگم که من همجنسگرام. آخه خونواده‌ی روشن فکری دارم. بهش گفتم و جوابم داد که: تو سن تو طبیعیه

اما دو ماه گذشت و حالش بد شد. مادرم دوقطبی داره. دکترش بهمون گفت که روش فشار عصبی زیادی اومده. گفت که باید بهش   شک الکتریکی بدیم تا چیزای بد یادش بره. جالب اینه که مسئله‌ی همجنسگرا بودن منو هم فراموش کرد. این شد که منم دیگه یادش نیوردم

 اینم از اتفاقات مهم زندگیم. الآن هم که این جا با اسم مستعار سوزان هال براتون می‌نویسم، دانشجوی پزشکی هم هستم