سلام
دیروز داشتم کتابای دبیرستانمو نگاه میکردم. تجدید خاطره و... بله! خیلی حس خوبی بود. اینو تو کتاب عربی پیدا کردم. ( وای که چقدر از این درس بدم میومد و میاد.) چقدر من خوش خیال بودم واقعا
راستش اگه پست دربارهی من رو خونده باشین میدونین که من از یکی خوشم میومده اما به خاطر یکی از دوستام و صد البته خجالت خودم حتی باهاش حرف هم نتونستم بزنم. پشیمونم. شاید اونم مثه من بود
میدونم الآن کجاست. آدرس خونش رو هم از دوران راهنمایی میدونستم. تو فیسبوکمم هست. حتی شمارش رو هم از اون دوستم گرفتم. اما خوب چی کار کنم؟ بهش اس بدم بگم:« یارو! من همونم که یه روز...»؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر