جریانات جنبش سال هشتاد و هشت رو خیلی خوب یادمه. بچه مدرسهای بودم هنوز. ولی حس کرده بودم که به همجنسم کشش دارم. تمام اون مدت، در کنار چیزهای دیگه ای که میتونستیم بعد از آزادی به دست بیاریم، یه صدا تو گوشم زنگ میزد که: یعنی میشه؟ یعنی میشه دگرباشا هم از حقوق خودشون برخوردار شن؟
ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد. فقط صدها جسد باقی موند و هزاران عزادار که با هر خرداد، داغ دلشون زنده میشه. نمیدونم چرا، شاید چون نزدیک خرداده، جنبش هشتاد و هشت اومد تو ذهنم. ما بین همهی اعتراضات و حرکات، یه شعری بود که خیلی به دلم نشست. تو تلوزیون یه دختر شاعری رو دیدم که یه شعر بسیار زیبا رو برای جمعی خوند. چند بیت رو در لحظه به خاطر سپردم. امروز مصرع اول رو گوگل کردم و کل شعر رو پیدا کردم. عاشق این شعرم:
از خاکم و همخاک من از جان و تنم نیست
انگار که این قوم غضب هموطنم نیست
اینجا قلم و حرمت و قانون شکستند
با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند
پا از قدم مردم این شهر گرفتند
رأی و نفس و حق، همه با قهر گرفتند
شعری که سرودیم به صد حیله ستادند
با ساز دروغین همهجا بر همه خواندند
با دست تبر سینه ی این باغ دریدند
مرغان امید از سر هرشاخه پریدند
بردند از این خاک مصیبت زده نعمت
این خاک کهن بوم سراسر غم ومحنت
از هیبت تاریخیش آوار به جا ماند
یک باغ پر از آفت و بیمار به جا ماند
از طایفه ی رستم و سهراب و سیاوش
هیهات که صد مرد عزادار بجا ماند
از مملکت فلسفه و شعر و شریعت
جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند
دادیم شعار وطنی و نشنیدند
آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند
دیروز تفنگی به هر آینه سپردند
صد ها گل نشکفته سر حادثه بردند
خمپاره و خون و شب و درد مداوم
با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم
آن دسته که ماندند از آن غافله ها دور
فرداش از این معرکه بردند غنائم
امروز تفنگ پدری را در خانه
بر سینه ی فرزند گرفتند نشانه
از خون جگر سرخ شد اینجا رخ مادر
تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر
فرسود هوای وطن از بوی خیانت
از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت
این قوم نکردند به ناموس برادر
امروز نگاهی که به چشمان امانت
غافل که تبر خانه ای جز بیشه ندارد
از جنس درخت است ولی ریشه ندارد
هر چند که باغ از غم پائیز تکیده
از خون جوانان وطن لاله دمیده
صد گل به چمن در قدم باد بهاران
می روید وصد بوسه دهد بر لب باران
قفنوس به پا خیزد و با جان هزاره
پر میکشد از این قفس خون و شراره
با برف زمین آب شود ظلم و قساوت
فرداش ببینند که سبز است دوباره
هیلا صدیقی
+ کسی خبر داره که ایشون کجا هستن؟ از بعد از خاموشی جنبش دیگه چیزی ازشون نشنیدم...