An Iranian Lesbian

An Iranian Lesbian
an iranian lesbian

۱۳۹۳ خرداد ۳, شنبه

جیغ

  

سلام

  اسم وبلاگو عوض کردم. چون به نظرم همجنسگرایی یه کم اسم خشکی بود. از طرفدارای ادوارد مانچ هستم، تابلوی جیغش همیشه دقیقا جلوی در اتاقم، توی راهرو آویزون بوده. واسه همین اسم وبلاگو گذاشتم جیغ. این موجود بیچاره که هیچوقت از دهن کوچیکش هیچ صدایی در نمی‌آد از پنچ سالگیم بهترین دوستم شده بوده. گاهی وقتا یه ساعت جلوش می‌نشستم و نگاهش می‌کردم. توی ذهنم باهاش حرف می‌زدم.

  این شد که جیغ اولین دوست خیالیم شد و هنوزم که هنوزه با این که بزرگ شدم کلی دوست خیالی دارم. دوستای خیالی از خیلی دوستای واقعی بهترن. همیشه کنارتن و ولت نمی‌کنن. تحقیرت نمی‌کنن.

  اما دوستای خیالی برات واقعیت نمی‌سازن. 

  خوب، نه من و نه هیچ کس دیگه حالا حالاها نمی‌تونه حکومت رو مجبور کنه مارو به رسمیت بشناسه. ولی می‌تونیم کم کم جامعه رو با خودمون آشنا کنیم. به نظر من این که جامعه مارو قبول کنه خیلی بهتر از اینه که حکومت ما رو بخواد ولی مردم مارو نخوان. سعی می‌کنم مخاطبین بیشتری جذب کنم...

۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

برای معشوقم می‌نویسم

برای معشوقم می‌نویسم...

برای دختری می‌نویسم که شیرین‌ترین و پاک‌ترین رویاهایم درباره‌ای او بود. می‌خواستم زندگیم را تقدیمش کنم و قلبم را کف دستش بذارم.

قلبم را کف دستش گذاشتم... اما انداختش و زیر پا لهش کرد. نگاهش را که برای من ارزشمندترین و گرانبها ترین چیزی بود که در ذهنم می‌گنجید، ارزانی چشم‌های یه پسر کرد.

بانوی من، برایت آهنگ نوشتم. برای عشق بی سرانجام خودم آهنگ نوشتم. کاش می‌توانستم روزی این نت‌های سرشار از احساس و صدای مغمومم که از زیبایی‌های تو می‌خواند را تقدیمت کنم. 

زیبایم، این نه هوس بود، نه شهوت. من تو را برای خودت می‌خواستم. و حالا تو را برای خودت نمی‌خواهم. خوشبختی‌ات را با مردی پیدا کردی. از مردت چیزی به جز بهترین‌ها را نخواه.


۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

مسابقات یورو ویژن

سلام

البته این وبلاگ فقط مربوط به همجنسگرایی هست و مسائل دگرباشای دیگه رو پوشش نمی ده، اما بی مناسبت نمی دونم که اینم اینجا بگم، حتما با مسابقات یورو ویژن آشنا هستین. این مسابقه برای آشنایی مردم با خواننده های جدید اروپایی طراحی شده و برنده این دوره از مسابقه کسی نیست به جز... کونچیتا وورست، خواننده تراجنسیتی اتریشی!

ترانه ی این خواننده به نام:" همچون ققنوس برخیز" با کسب 290 امتیاز رتبه اول شد. گرچه کشورهای شرق اروپا ( همو5ن روسیه... ) خواهان رد صلاحیتش شدن. نمی دونم این روسا چه پدر کشتگی با دگرباشا دارن؟ تازه اجرای بسیار قشنگش رو هم در کشور خودشون پخش نکردن. اصلا مسابقه رو به دوران قوم لوط تشبیه کردن. البته، نماینده های روسیه امتیاز خوبی دریافت نکردن و حتی حضار اونا رو هو کردن.

اینم یه متن کوتاه درباره این خواننده فوق العاده از سایت irqo:

او یک فرد  تراجنسیتی(ترانس جندر) ۲۵ ساله است و به لحاظ جنسی خود را «نه زن نه مرد» معرفی می کند. او صدا،  ظاهر و پوششی زنانه دارد و در عین حال ریش آراسته ای هم در صورتش دیده می شود. ورست در مصاحبه ای ضمن اشاره به اینکه در نوجوانی خود قربانی تبعیض بوده است در مورد ظاهر خود میگوید به این دلیل آنرا انتخاب کرده است تا با جلب توجه بگوید شخصیت شماست که اهمیت دارد نه ظاهر
وورست در مصاحبه ای ضمن اشاره به اینکه خود در نوجوانی قربانی تبعیض بوده است در مورد ظاهر خود میگوید به این دلیل آنرا انتخاب کرده است تا با جلب توجه بگوید شخصیت شماست که اهمیت دارد نه ظاهر. او عقیده دارد که  بهتر است انسان بدترین کپی از خودش باشد تا بهترین کپی از دیگران.  
کونچیتا وورست هنگام دریافت جایزه اش گفت: «من این شب را به تمامی کسانی تقدیم می‌کنم که به صلح و آزادی باور دارند. ما با یکدیگر متحدیم»
برخی ناظران برنده شدن کونچیتا وورست را نشانه‌ای از پذیرش بیشتر  دگرباشان در اروپا ارزیابی کرده‌اند

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

چرا من همجنسگرا هستم؟

  سلام

  خوب! راستش رو بخواین هنوز هم که هنوزه براش یه دلیل درست و حسابی پیدا نکردن! اما تئوری‌های زیادی وجود داره:

  اول: یه قانونی هست به اسم برادر بزرگتر. طبق این قانون به ازای هر برادر بزرگتر، شانس همجنسگرا شدن فرزند بعدی در حدود 30% افزایش پیدا می‌کنه. آمارگیری ها هم البته نشون داده در کل فرزندان آخر خانواده بیشتر همجنسگرا می‌شن. این موضوع هیچ ربطی به این که فرزند با خواهر و برادراش بزرگ بشه یا نه نداره. 

  در واقع می‌گن بدن زن به این تکامل رسیده جهت کنترل جمعیت فرزندان بعدیش رو همجنسگرا کنه. باری به هر جهت، این یه تئوریه! راست و دروغش پای من نیست.

  دوم: پروفسور سیمون لوی، تحقیقاتی روی مغز مردان همجنسگرا و مردان دگرجنسگرا داشته که نشون می‌ده مغز این دو دسته با هم متفاوته. این می‌تونه نشون دهنده این باشه که همجنسگرایی یه پدیده مادرزاده. اما از طرف دیگه، این آزمایش نمی‌تونه چیزی رو ثابت کنه. چون سیمون لوی محل مشخصی رو روی مغز مرکز همجنسگرایی معرفی نکرده، به علاوه، بدن اکثر مردان همجنسگرای استفاده شده در این آزمایش آلوده به ویروس ایدز بوده.

  سوم: جدیدا هم یه تحقیقی کردن که بر طبق اون، یه سری عادات نامعمول در دوران بارداری ممکنه باعث همجنسگرا شدن کودکان بشه. من جمله استفاده از دخانیات و مشروبات الکلی. 

  چهارم: باز هم یه سری تحقیقاتی انجام شده که نشانگر تفاوت بین مغز زنان و مردان همجنسگرا با دگرجنسگرایان هست. در دگرجنسگراها هر دو نیمکره مغز معمولا کاملا موزون هستن اما در اغلب همجنسگراها نیمکره راست کمی بزرگتر هست. به علاوه، می‌گن که نسبت اندازه انگشتان دوم و چهارم در همجنسگراها با دگرجنسگراها متفاوت هست.( مال من که کاملا اندازه هم هستن. مال تقریبا هیچکودوم از دوستام اینجوری نیست.)

  مردان همجنسگرا نسبت به مردان دگرجنسگرا حافظه‌ی بصری بهتری دارن و عموما چپ دست هستن. آلت تناسلی اونها هم از دگرجنسگراها بزرگتره. بوی زیر بغلشون هم با هم فرق می‌کنه!

  این دلیلی رو پیشنهاد نمی‌کنه. صرفا نشون می‌ده که همجنسگرایی انتخابی نیست و فرد مجبوره باهاش کنار بیاد.

  پنجم: بازوی بلند کرومزوم X در مردان همجنسگرا با دگر جنسگراها متفاوته. با این حال اکثر متخصصین معتقد هستند که یک ژن مخصوص برای گی شدن وجود نداره و گی شدن، نتیجه‌ی عملکرد چند ژن با هم هست. 

  سال 2010 یه گروه از داشمندان کره‌ای، ژن خاصی رو از DNA چند موش ماده حذف کردن. نتیجه این شد که موش‌های ماده، موش‌های نر رو پس می‌زدن و فقط به همجنس خود علاقه نشون می‌دادن. 

  ششم: بعضیا هم می‌گن که نبودن روابط عاطفی با والد همجنس دلیل همجنسگرا شدنه. این درحالیه که یه تئوری دقیقا بر خلاف این وجود داره که می‌گه کسایی که با والد ناهمجنسشون رابطه‌ی خوبی نداشتن از جنس مخالف دلسرد می‌شن. من به شخصه به هیچ وجه هیچکودوم از اینا رو قبول ندارم.

  خوب! من سعی کردم همه‌ی تئوری‌های موجود رو بگم. اگه چیز دیگه‌ای رو جا انداختم، خوشحال می‌شم به منم بگین.

سمفونی شماره‌ی زندگی، مومان همجنسگرایی

  سلام

  آدم تو یوتیوب که می‌گرده دلش باز می‌شه. بس که سرزندگی همجنسگراهای آمریکایی رو می‌بینه. هر هفته یه ویدیو می‌دن بیرون، با چاشنی طنز مسائل مربوط به همجنسگراها رو توضیح می‌دن، آهنگ می‌نویسن و... همجنسگراها امید دارن.

  اما در عوض خودم رو می‌بینم. ناامید و مایوس... اونو به یه پسر باختم... نه! همه‌ی زندگیم رو به یه پسر باختم. ازش فقط می‌خوام از عشقم مراقبت کنه. اجازه نده که خم به ابروش بیاره.

  خسته شدم. وبلاگ نویسی تجربه‌ی خیلی خوبی برام بود از وقتی که فهمیدم همجنسگرام. لاقل خودتو خالی می‌کنی... اما فایده‌ی همه‌ی این کارا چیه؟ فردا هم یه دختر هموطنم متوجه می‌شه که همجنسگراست. نظر منفی اطرافیانش رو می‌بینه و در آخر... بدون این که طعم خوشبختی رو چشیده باشه از این دنیای تاریک می‌ره.

  منم می‌خواستم ول کنم برم. امروز تو تاکسی دیدم که یه ماشین داره از تاکسیه سبقت می‌گیره. می‌خواستم در رو باز کنم و خودمو بندازم زیرش. دستم رو روی دستگیره گذاشتم و کشیدمش... ولی در قفل بود. عادت مسخره‌ایه که خودم دارم. تا تو ماشین می‌شینم در رو قفل می‌کنم. نمی‌دونم دوباره جرئتشو پیدا می‌کنم یا نه؟ برای یه لحظه صدای مادرم تو گوشم زنگ زد.

  شاید بتونم خودمو راحت کنم اما به چه قیمتی؟ به قیمت ناراحت کردن مادرم؟

  نه راه پس دارم نه راه پیش... و دلم نمی‌خواد بعدا برای بچه‌های دایی و خالم، که کوچکتر از اون چیزی هستن که در آینده منو به یاد بیارن، بگن آره! فلانی خودکشی کرد. نه!

  این دنیا جای کافی برای رنگ‌های من ندارد! ولی من نمی‌خوام مثه هزاران دگرباش دیگه باشم که خودمو از صحنه‌ی روزگار حذف می‌کنم. این دنیا جای کافی برای رنگ‌های من ندارد! اما می‌خوام جز انگشت شمار انسان‌هایی باشم که دنیا رو بزرگتر و روشن تر می‌کنه. یه روز جای کافی برای رنگ‌های منم پیدا می‌شه. یا لااقل برای بقیه.

  اون ظلمی رو که همجنسگراهای قبلی از سی و پنج سال پیش تا حالا در حق ما کردن رو در حق آیندگان نمی‌کنم. اگه هر کسی روزی گذرش به این وبلاگ و این پست افتاد، ازش خواهش می‌کنم، خودتونو تلف نکنین. امثال ماها تو صورت مرگ می‌خندن هر لحظه برای مردن آمادن. این بی باکی رو در راه بهتر کردن دنیا استفاده کنین...

  با تشکر
  

همخاک من از جان و تنم نیست

  جریانات جنبش سال هشتاد و هشت رو خیلی خوب یادمه. بچه مدرسه‌ای بودم هنوز. ولی حس کرده بودم که به همجنسم کشش دارم. تمام اون مدت، در کنار چیزهای دیگه ای که می‌تونستیم بعد از آزادی به دست بیاریم، یه صدا تو گوشم زنگ می‌زد که: یعنی می‌شه؟ یعنی می‌شه دگرباشا هم از حقوق خودشون برخوردار شن؟

  ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد. فقط صدها جسد باقی موند و هزاران عزادار که با هر خرداد، داغ دلشون زنده می‌شه. نمی‌دونم چرا، شاید چون نزدیک خرداده، جنبش هشتاد و هشت اومد تو ذهنم. ما بین همه‌ی اعتراضات و حرکات، یه شعری بود که خیلی به دلم نشست. تو تلوزیون یه دختر شاعری رو دیدم که یه شعر بسیار زیبا رو برای جمعی خوند. چند بیت رو در لحظه به خاطر سپردم. امروز مصرع اول رو گوگل کردم و کل شعر رو پیدا کردم. عاشق این شعرم:

از خاکم و هم‌خاک من از جان و تنم نیست
 انگار که این قوم غضب هم‌وطنم نیست
 این‌جا قلم و حرمت و قانون شکستند
 با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند
 پا از قدم مردم این شهر گرفتند
 رأی و نفس و حق، همه با قهر گرفتند
شعری که سرودیم به صد حیله ستادند
 با ساز دروغین همه‌جا بر همه خواندند
با دست تبر سینه ی این باغ دریدند
مرغان امید از سر هرشاخه پریدند
بردند از این خاک مصیبت زده نعمت
این خاک کهن بوم سراسر غم ومحنت
از هیبت تاریخی‌ش آوار به جا ماند
یک باغ پر از آفت و بیمار به جا ماند
از طایفه ی رستم و سهراب و سیاوش
هیهات که صد مرد عزادار بجا ماند
از مملکت فلسفه و شعر و شریعت
جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند
دادیم شعار وطنی و نشنیدند
آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند
دیروز تفنگی به هر آینه سپردند
صد ها گل نشکفته سر حادثه بردند
خمپاره و خون و شب و درد مداوم
با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم
آن دسته که ماندند از آن غافله ها دور
فرداش از این معرکه بردند غنائم
امروز تفنگ پدری را در خانه
بر سینه ی فرزند گرفتند نشانه
از خون جگر سرخ شد این‌جا رخ مادر
تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر
فرسود هوای وطن از بوی خیانت
از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت
این قوم نکردند به ناموس برادر
امروز نگاهی که به چشمان امانت
غافل که تبر خانه ای جز بیشه ندارد
از جنس درخت است ولی ریشه ندارد
هر چند که باغ از غم پائیز تکیده
از خون جوانان وطن لاله دمیده
صد گل به چمن در قدم باد بهاران
می روید وصد بوسه دهد بر لب باران
قفنوس به پا خیزد و با جان هزاره
پر می‌کشد از این قفس خون و شراره
با برف زمین آب شود ظلم و قساوت
فرداش ببینند که سبز است دوباره

هیلا صدیقی
+ کسی خبر داره که ایشون کجا هستن؟ از بعد از خاموشی جنبش دیگه چیزی ازشون نشنیدم...

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۶, سه‌شنبه

کمسیون بین المللی حقوق بشر همجنسگرایان

سلام مجدد

  خوب من دیگه هیچی نمی‌گم. خودم اینو از سایت irqo خوندم. برای همین هم بقیشو از سایت ایرکو می‌ذارم:

  کمیسیون بین‌المللی حقوق بشر زنان و مردان همجنس‌گرا (ایگل‌هرک IGLHRC ) موسسه‌ای است غیر انتفاعی مستقر در شهر نیویورک در امریکا و در سال ۱۹۹۰ میلادی تاسیس شده است. این کمیسیون در سطح بین‌الملل، موسسه‌ای است پیشتاز در زمینه ارتقاء سطح زندگی برای آن دسته از مردمانی که به‌خاطر هویت جنسی، گرایش جنسی یا تجربه جنسی‌ خود، تبعیض یا سوءاستفاده دیگران را شاهد بوده‌اند.
ایگلهرک در زمینه ارتقاء حقوق بشری جامعه دگرباشان جنسی در سطح جهانی فعالیت می کند و تلاش می کند  به‌ شکلی موثر خشونت‌ها علیه حقوق بشر این افراد را به‌شکلی مستند ثبت نموده و در سرتاسر جهان به همراهی و حمایت از گروه‌های همکار می پردازد و نیز با سازمان ملل متحد همکاری نزدیک دارد. ارزشمند است بدانیم که کمیسیون حمایت از حقوق همجنسگرایان دارای جایگاه مشاوره‌ای در سازمان ملل متحد به‌عنوان یک سازمان غیر انتقاعی است و نماینده‌ای برای طرح نگرانی‌ها و شکایت‌های حقوق بشری دگرباشان جنسی (لزبین‌ها، گی‌ها، دوجنس‌گرا‌ها و تراجنسی‌‌های) جهان امروز محسوب می‌شود.
مدتی است بخش فارسی تارنمای ایگلهرک نیز راه اندازی شده. در این بخش گزارش‌ها و اخبار مربوط به قوانین بین المللی حقوق بشر سازمان ملل متحد، با تمرکز بر دگرباشان جنسی ایرانی و راهکارهای حقوقی که بر اساس آن اعضای جامعه ی دگرباش ایران با نکاتی در راستای مراقبت از خود در مواجه با نقض حقوق بشری و شهروندی خویش در چهارچوب قوانین قضایی و جزایی جهموری اسلامی ایران آشنا می شوند منتشر شده است.
گذشته از این آنچه در بخش فارسی تارنمای ایگلهرک قابل توجه است جمع آوری لینک متن های خواندنی و به یاد ماندنی منتشر شده در دیگر تارنماها در زیر یک سقف است که چنانچه در آینده تکمیل شود دسترسی به این آثار را آسان خواهد کرد.
همچنین در این بخش به طور مختصر عبارت اقلیت جنسی و عبارت دگرباش جنسی توضیح داده شده و برای آشنا کردن بیشتر خوانندگانی که می توانند از اعضای خانواده و دوستان دگرباشان جنسی باشند لینک به مقاله های جامع و مفصل در تارنماهای دیگر متعلق به جامعه ی دگرباشان جنسی داده شده است.
با آرزوی موفقیت روزافزون برای گردانندگان سازمان ایگلهرگ و تیم فارسی این سازمان.
نشانی وبسایت فارسی ایگلهرک:
جزوه‌های آموزشی ایگل‌هِرک
در این بخش می‌توانید کتابچه‌هایی را بخوانید که ایگل‌هِرک برای آموزش و آگاهی‌رسانی در زمینه مسائل مرتبط به دگرباشان جنسی (اعم از زنان و مردان همجنس‌گرا، دوجنس‌گرا یا تراجنسی) آماده و عرضه کرده است. فرمت این فایل‌ها پی‌دی‌اف است.

سال نو مبارک

  سلام

  خوب، خیلی وقت بود که چیزی ننوشته بودم، با تاخیر دو ماهه سال نو رو دارم تبریک می‌گم! تو 13 روز عید که به اینترنت دسترسی نداشتم، بعدشم خیلی درسا سنگین شد. راستش امروز هم واقعا نمی‌خواستم بنویسم اما... تو دانشگاه یکی از دوستام بهم یه خبر بدی داد.

  این دوست من درواقع دوست مشترک من و اون دختریه که دوستش دارم. و امروز بهم خبر رسید که نامزد کرده و قراره به زودی ازدواج کنه. 
  
  همیشه احتمالش رو می‌دادم که دوست پسر داشته باشه. تقریبا مطمئن بودم اما فقط تقریبا. حالا که مطمئن شدم، واقعا حس خیلی بدی دارم. شکستم. به معنای واقعی کلمه شکستم. کمرم خورد شد. با خودم فکر می‌کردم من با خوشحالی اون خوشحالم، الآن هم واقعا خوشحالم که داره به قول معروف سر و سامون می‌گیره، اما این که بدونی دیگه به هیچ وجه من الوجوه امکان نداره که مال تو بشه خیلی... وحشتناکه.

  گریه کردم. تو زندگیم مشکلات خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم اما اشکم رو خوردم. ولی این دفعه فرق داشت. انگار تمام مشکلاتم پشت یه سد جمع شده بودن و با شنیدن خبر ازدواج اون، سد هم شکست و همه چیز رو با خودش برد. تمام امیدواری‌هام... تمام لبخندهای بی دلیلم و تمام انگیزه‌ام برای بهترین شدن. دلم می‌خواست بهترین باشم تا موقع دیگه‌ای که همدیگه رو می‌بینیم بتونم اظهار وجود کنم.

  الآن هم سرم درد می‌کنه! خواستم سال نو رو تبریک بگم مثلا!

  باری به هر جهت! سال نوتون مبارک، امیدوارم امسال بتونیم با هم دیگه قدم‌هایی رو در راستای بهبودی وضع دگرباشان جنسی ایران بر داریم. برای همه آرزوی موفقیت می‌کنم. بعد از این که رفتم خوابگاه فال حافظ گرفتم. دقیقا داره حال و هوای منو می‌گه، غزل قشنگیه، می‌نویسمش:

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم؟
تا به کی در غم تو ناله‌ی شبگیر کنم؟

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

آنچه در مدت هجر تو کشیدم، سهیات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم

با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم؟

آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم

گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دل و دین را همه دربازم و توفیر کنم

دور شو از برم، ای واعظ بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم

نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چونکه تقدیر این است چه تدبیر کنم؟

+ با تشکر از میکی عزیز برای نظرات دگرم کنندش...